در روايات ميخوانيم كه درختهاي بهشت همه نوع ميوهاي دارند، اينطور نيست كه مثلاً درخت زردآلو، فقط زردآلو داشته باشد. حتي درباره درخت سدري هم كه در سوره «واقعه» از آن ياد شده، سؤال ميكنند: درخت سدر با اينكه پر از تيغ است چگونه درختي است كه خدواند ميفرمايد، اين درخت از درختهاي خدا در بهشت است؟ پيامبراكرم(ص) جواب ميدهند كه نه، درخت سدري كه در بهشت است نه تنها تيغ ندارد بلكه داراي ميوههاي شيرين هم هست.
خلاصه از نظر روايات ما، درختهايي كه در بهشت است داراي انواع و اقسام ميوههاست، علاوه بر اينكه خود درخت زنده است و حرف ميزند، ميوههايش هم زندهاند و حرف ميزنند. به علاوه آن ميوهها زنده كننده هم هستند.
درك اين مطلب براي ما مشكل است زيرا ما آنچه كه از قيامت ميدانيم روزنههايي از آن به صورت مبهم است، اما حقيقت مطلب چيست؟ براي ما قابل درك نيست. قرآن كريم ميفرمايد:
«فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما اُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ اَعْيُنِ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ»
هيچكس نميتواند نعمتها و لذتهاي بهشتي را كه موجب چشم روشني براي بهشتيهاست، درك كند. ما يك دورنمايي از بهشت داريم و آن اينكه عالم حيات است، چنانچه دورنمايي هم از جهنم داريم، كه آن هم عالم حيات است. به قول قرآن عالم آخرت، عالم حيوان است.
«وَ ما هذِهِ الحَيوةُ الدُّنْيا اِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ اِنّش الدّارَ الاخِرَةَ لَهِيَ الحَيَوانُ لَو كانُوا يَعْلَمُونَ»
آتشش حرف ميزنند، ميوههايش هم حرف ميزنند، هم زنده است و هم زنده كننده و اگر ما بخواهيم دورنماي عالم آخرت يعني بهشت را درك كنيم بايد قرآن را در نظر بگيريم.
اعجازي ديگر از قرآن
قرآن نموداري از بهشت است. در حاليكه سراسرش زنده است، زنده كننده هم هست، يعني آب حيات است. قرآن ميفرمايد:
«يا اَيُّها الَّذينَ امَنُوا استَجيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ اِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللهَ يَحُولُ بيْنَ المَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ اَنَّهُ اِلَيْهِ تَحْشَرونَ»
دعوت خدا و پيامبر را بپذيريد، زيرا دعوت آنها شما را زنده ميكند. از اينرو ميبينيد كه در قرآن كهنگي وجود ندارد و اين هم يكي از معجزات بزرگ قرآن است. از امام عليبنموسيالرضا(ع) است. كه يكي از دلائل اعجاز قرآن اين است كه به مكرر خواندن و شنيدنش كهنه نميشود.
مثلاً عاشقي براي معشوقش نامه مينويسد، اين نامه براي معشوق خيلي عزيز است و حاضر نيست كه عالم را با نامه معاوضه كند. اما همين نامه را وقتي چند بار ميخواند، كمكم ديگر برايش كهنه ميشود. يعني دفعه اول از نامه خيلي لذت ميبرد، دفعه دوم مقداري از لذتش كم ميشود، دفعه دهم لذتش خيلي كمتر است، دفعه بيستم اصلاً لذت ندارد، و برايش كهنه شده گرچه چون از معشوق اوست آن را دوست دارد ولي قرآن چنين نيست.
قرآن را هر چه بخوانيم كهنه نميشود. كسي كه در قرآن كار ميكند هيچوقت خسته نميشود، هر چه بيشتر كار كند، بيشتر چيز ميفهمد و براي ادامه كار راغبتر مي شود. مثلاً استاد بزرگوار ما علامة طباطبايي رحمةالله عليه عمر شريفشان را روي قرآن گذاشتند، در آخر عمر ديگر نه تنها اعصاب، بلكه حوصله هم نداشتند چون بيماري و ضعف پيري ايشان را رنج ميداد، ولي از خواندن قرآن بسيار لذت ميبردند. اين بزرگمرد، تمام عمر را صرف كار روي قرآن كرده بودند و اگر عمري دوباره مييافتند با نشاط جواني باز هم به كار خود ادامه ميدادند و قطعاً تفسيري كه مينوشتند غير از تفسير الميزان بود و مطالب جديدتري داشت. اگر خداوند عمر دنيا را هم به ايشان ميداد، تفسير سوم، تفسير بيستم، چهلم را هم مينوشتند كه هر كدام از ديگري بهتر بود.